فروشگاه آنلاین نرم افزار و بازی

آقا ماروز نمی دونم دوم بود یا سوم من هم که تازه رفته بودم سربازی تازه رسیده بودم جزیره گرفتیم تخت خوابیدیم یک مرتبه مثل جن زده شدم می دونید چرا یک مرتبه شروع کردند به تیر اندازی حالتش جالب بود فکر کنید نشسته اید تو سنگر تازه از راه اومدید خسته و هلاک چشم ها قرمز خواب الود یک مرتبه با کلاشینکف بلند بشند بیاند تو سنگر رو رگبار سی تا تیر مشقی خالی کنند و برند کلی هم داد بزنند تا جذبه بدند به کار هی بترسی که نکنه حمله کردند با کلی مکافات بیای بیرون بعد از یک ساعت بدو بدو ساعت 2 نصف شب بگند برید بخوابید انگار که نه انگار اتفاقی افتاده  حالت ما همین جوری بود مثل جن زده ها از خواب بیدار شدیم جوراب من نمی دونم چرا تو پا یکی دیگه بود از زور هل کردن پوتین یارو را اشتباهی پوشیدم 20 سانتی متر بزرگتر از پاهام بود خیلی گنده بود بعد که فهمیدیم که چی شده یک ساعت داشتیم به هم می خندیدیم می دونید تمام جوراب ها پوتین ها حتی لباس ها هم قاطی شده بود طرف لباس منا با ارم من پوشیده بود حالا ببینید 50 تا آدم چی شدند.

به هر حال اون شب جهنمی برای من گذشت اما خیلی از این خاطره ها دارم اگه می خواهید بدونید که چه خاطره هایی دارم به قسمت های بعدی برید جالبند اگه بدونید از خنده روده پر می شید برید و بخونید و حال کنید