فروشگاه آنلاین نرم افزار و بازی

یه روز تو سربازی نشسته بودیم قرار بود عملیات انجام بدند اما نمی دونستم کی و کجا بعد از چند روز یک مرتبه ساعت 6 بعد از ظهر گفتند عملیات میخواد انجام بشه به تعدادی نیروی تفنگدار نیازمندیم منه جو گیرم پاشدم نمی دونستم که چی طوریه که وگرنه اصلا از جام تکون نمی خوردم به هر حال رفتیم با کلی وسیله نمی دونستم چه اتفاقی می خواد بیفته بعد از چند دقیقه یک مرتبه جزیره رفت رو هوا ضد هوایی ها شروع به تیر اندازی کردند بچه ها هم تمام کلاش ها را گرفتند تو هوا شروع به تیر اندازی کردند 50 تا بشکه هم شروع به انفجار کرد هلی برن زدند محل جنگ زدند کمین و ضد کمین زدند دیده بانی زدند من بدبخت هم مثل فلک زده ها هی داشتم اینطرف و اونطرف را نگاه می کردم ببینم که کی چیکار می کنه بالاخره تا فهمیدم شروع کردم به تیر اندازی تمام 30 فشنگم را خالی کردم چه حالی داد ولی فکر کنم خورد به پای چند تا بچه ها همه را بردند بیمارستان منم فرار کردم از مهلکه به هر حال این بود عملیات سپاه پاسداران که من توش بودم