فروشگاه آنلاین نرم افزار و بازی

یه خاطره از عقد داداشم دارم که تو قسمت بعد براتون می ذارم بخونید خیلی جالبه از دست ندید ..........

خاطره ای از داداشم بگم که چطوری رفت جلو حالش گرفته شد و اومد عقب... چند روز بعد از این که من خواستگاری کردم و نشد داداشم رفت تو کف عشق و عاشقی آقا یه دختره را دید همکاراش بود چند روزی دیدم هی میره تو لاین و واتس آپ و غیره ولی نمی دونستم که چی شده بعد از این که فهمیدم چی شده پیش خودم گفتم عجب داداشی دارم حیف که دریا نمی بینه وگرنه شناگر ماهریه....

منه جو گیرم مثل منگلا گرفتم موتورما هفت رنگش کردم انگار می خواستم عروسا با موتور ببرم.....اگه می خواهید بدونید تو مراسم خواستگاری داداشم و وقتی آدما عروس اومدند و تحقیق من به کجا رسید بیاید به خاطرات دیدن دختره توسط داداشم و اینکه چی گذشت وقتی که اونا اومدند خونمون بیاید به خاطرات خواستگاری قسمت دوم ببینید چی شد و چی شده.......